.:: بــــــــــــشــــــــــارت ::.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
۰۵
بهمن



۰۵
بهمن

دلم گرفته است ، بغضی گلویم را می فشارد . قلبم به درد آمده است ،خدایا انسانیت را چه شده ،چرا گرگهای هار لباس انسان پو شیده اند . چگونه می توانند والاترین مخلوق تو را اینگونه نمایش دهند . دلم نه برای خودم که برای دل آزرده ی 14 ستاره ی آسمان درخشان نبوت و امامت گرفته است . فقط می توانم خطاب به پیامبر نور و رحمت و مهربانی ها بگویم : مولای من سید و آقای من ، تا نفس می کشم با هر نفس شب و روز عشق شماهزاران بار رگهای بدنم را در می نوردد . و هرگز دست از این عشق بر نخواهم داشت . چون شما نه معنی عشق که خود عشقید .

من همان دم که وضو ساختم از چشمه ی عشق       

                             چار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست



۰۱
بهمن
۱۳
دی

فعالیتهای انجمن های شورای دانش آموزی

۱۳
دی
۱۳
دی

پخت خاگینه بر اساس مجلات رشد


۱۳
دی

انجام آزمایش آتشفشان توسط دانش آموزان پایه ششم

۰۶
دی


پسرک از پدر بزرگش پرسید :

- پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟

پدربزرگ پاسخ داد :
درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی !

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :
- اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !

۰۶
دی


ومادر و پدر داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مادر گفت: " من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم " .

مادربلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد.
 پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت. اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت.

۰۶
دی


معبودم!

متبرکم گردان به نامت

متبلورم گردان به عبادتت

متذکرم گردان به ذکرت

مرحمتم گردان به رحمتت